محل تبلیغات شما

حجت الاسلام سید صادق شیرازی، فرزند مرحوم آیت الله سید محمدباقر شیرازی و نواده بزرگ مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی است.وی از یاران دیرین امام خمینی در نجف بوده و در مبارزات منتهی به انقلاب نیز، فعالیت‌های گسترده‌ای داشته است.

به گزارش مشرق، حجت الاسلام سید صادق شیرازی، فرزند مرحوم آیت الله سید محمدباقر شیرازی و نواده بزرگ مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی است.وی از یاران دیرین امام خمینی در نجف بوده و در مبارزات منتهی به انقلاب نیز، فعالیت‌های گسترده‌ای داشته است. وی در گفت‌وگویی ازخاطرات امام در نجف و پاریس و ایران گفته است که مشروح این مصاحبه را می‌خوانید.


نقطه آغاز آشنایی شما با امام از چه دوره ای بود؟ خاطره نخستین دیدار خود با ایشان را نقل کنید؟

از بدو زندگی در فضای بیت مرجعیت رشدونمو کرده‌ام، و چون جد بزرگوار من مرحوم آیت الله العظمی سید عبد الله شیرازی از مراجع شناخته شده نجف اشرف بودند و ایشان در ارتباط و رفت و آمد با دیگر مراجع آن زمان مرحوم آیت الله حکیم و مرحوم آیت الله سید محمود شاهرودی و مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم خویی بودند و فضای حوزه نجف اشرف هم بسیار کوچک بود، لذا آشنایی زیادی با بیوتات مراجع آن زمان داشتم و حتی در مکتب شیخ عبد الله نیشابوری رحمت الله علیه که من و اغلب فرزندان علما و طلاب نزد ایشان خواندن و نوشتن و قرائت قرآن کریم را فرا می‌گرفتم با هم از آن دوران آشنا و دوست می شدم، از این رو با بعضی از فرزندان علمای انقلابی آشنا و از این راه با پدران آنها ارتباط برقرار کردم.

و دیگر اینکه منزل مرحوم جد ما محل اجتماع بسیاری از علما و فضلا بود چه در جلسات استفتاء و مباحثات علمی یا در مجالس محتلف عزاداری ائمه اطهار علیهم السلام که ایشان برگزار می‌کردند و نیز گعده‌های معمولی و حتی در اثنای پیاده روی گروهی علما و طلاب از نجف اشرف به کربلای معلی در مناسبت های عاشورا و اربعین، و نیز حضور روزهای جمعه تابستان گرم نجف در کنار شط کوفه جهت شنا، وگاهی سفر به سامرا و تجمع در حسینیه مرحوم آیت الله بروجردی در آنجا، که همیشه این تجمعات و نشست ها حاوی گفت وگوهای مختلف علمی و ی نیز بود.

از جمله یکی از فضلای آن دوران مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی صاحب تفسیر الفرقان بودند که خیلی انقلابی و کاملاً طرفدار امام خمینی رضوان الله علیه و القا کننده خطبه های بسیار حماسی به زبان فارسی و عربی فصیح در مناسبت های استثنائی بودند، و علیرغم فضای بسیار بسته نجف آن روز ایشان کانون فعالیت بسیاری از نسل نوجوان و جوان حوزه امثال اینجانب بودند، و در یکی از جلساتی که ایشان در منزل مرحوم جد بودند و بحث های داغ ی مطرح شد و من هم شاهد بودم اینجانب شیفته منطق انقلابی ایشان گشتم.

و چون زمینه انقلابی در درون خانواده نیز موجود بود، و مرحوم جد و مرحوم والد به علت فعالیت انقلابی در دوران رضا پهلوی در مشهد مقدس و جریان مشهور مسجد گوهرشاد و نیز در شیراز از ایران فرار و در نجف اشرف مستقر شده بودند، لذا از همان سنین آغاز نوجوانی که حدود ٩ سالگی بود در فضای نهضت انقلابی امام خمینی قرار گرفتم.

و لذا از لحظه ای که امام از ترکیه وارد عراق شدند و خبر آن را شنیدم مشتاقانه برای دیدار با ایشان لحظه شماری می‌کردم، و وقتی که پس از اقامت چند روزه در کربلا و استقبال بسیار گرم از ایشان توسط سید محمد شیرازی که در آن زمان چهره فعال شهر کربلا و روستاهای اطراف و محور کارهای فرهنگی اسلامی بود و تعدادی زیادی از جوانان پر شور مجذوب ایشان شده بودند، برای استقبال از ایشان با شوق غیر قابل وصفی تا خان النص» که نقطه وسط بین کربلا و نجف است به همراه جمع کثیری از طلاب و فضلا رفتم و شاهد صحنه‌ای تکرار نشدنی گشتم، چونکه بدرقه کنندگان از کربلا که جمع عظیمی بودند و استقبال کنندگان از نجف که حدود ١٥٠ وسیله نقلیه مملو از طلاب و دیگر مشتاقان بود همگی در همان منطقه خان النص» تجمع کرده بودند، و این صحنه بیانگر عظمت شخصیت حضرت امام بود، و بر همین اساس مسئولین مجبور شدند حرم امیرالمؤمنین علیه السلام را برای ایشان قرق» کنند و تنها ایشان و تعداد بسیار کمی از افراد مجاز بودند در داخل حرم حضور داشته باشند، ولی اینجانب که در آن زمان تقریباً کوچکترین عمامه به سر در نجف اشرف بودم توانستم به حرم وارد شوم و خودم را به حضرت امام رسانده و در حین اقامه نماز زیارت در قسمت بالای سر دست ایشان گرفته و ببوسم، و از آن روز ارتباط تنگاتنگ من با امام رضوان الله علیه به طور کامل و جدی آغاز گشت، و در چرخه فعالیت‌های انقلابی پیروان ایشان قرار گرفتم، و از راه فرزند برومند ایشان مرحوم حاج آقا مصطفی و پس از رحلت ایشان با ارتباط با مرحوم حاج احمد آقا فعالیت انقلابی خود را انجام می دادم.

و جالب است که در یک جلسه با حضور تعداد محدودی از اعضای دفتر امام در حیاط دفتر مرحوم احمد آقا با زبان شوخی گفت: من طرفدار پدرم هستم و سید حواد گلپایگانی طرفدار پدرش است و سید محمود مرعشی طرفدار پدرش است، و تنها کسی که پدرش مرجع بوده و در مسیر حرکت یک مرجع دیگر قرار گرفته و از خدا برنگشته سید صادق است.

از روابط و مناسبات پدربزرگ خود مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی با امام چه خاطراتی دارید؟

همان طور که قبلاً عرض کردم مرحوم جد اینجانب خود یکی از انقلابیون دوران خود بود و به علت مشارکت در فعالیت‌های انقلابی و معارضه با نقشه های ضد اسلامی رضا شاه ملعون و مشارکت در حرکت علماء آن زمان که نمونه بارز آن تجمع در مسجد گوهر شاد مشهد مقدس بود که انبوه مردم حاضر در آن مکان بیت الله و جوار مرقد ثامن الأئمه مورد هجوم دژخیمان رژیم قرار گرفته و تعداد کثیری از مردم غیور به شهادت رسیدند، و مرحوم شیخ بهلول فرار کرده و سالیانی در افغانستان زندان می‌شود، و مرحوم آبت الله العظمی شیرازی و مرحوم سید یونس اردبیلی دستگیر شده و روانه زندان می‌گردند. جالب است که مرحوم جد می‌گفتند که سربازی که مامور دستگیری ما بود اول دستان هر دوی ما را بوسید بعد زنجیر را به دستمان بست.

مرحوم آبت الله العظمی شیرازی و مرحوم سید یونس اردبیلی دستگیر شده و روانه زندان می‌گردند. جالب است که مرحوم جد می‌گفتند که سربازی که مامور دستگیری ما بود اول دستان هر دوی ما را بوسید بعد زنجیر را به دستمان بست.

بعد از تحمل سختی های فراوان ایشان بطور قاچاق به عراق رفته و در آنجا مستقر شدند، و پس از آن خانواده ایشان از جمله مرحوم والد اینجانب و والده و بقیه از راه بوشهر و نخلستان بصره بطور قاچاق نیز به ایشان ملحق می‌شوند، که بارها والده مکرمه اینجانب جریانات خطرات زیادی را که در طول مسیر با آنها مواجه شده بودند را بیان می‌کنند.

جالب است بدانید مرحوم جد ما نقل می‌کردند وقتی می‌خواستند از نقطه مرزی خارج شوند افسر مستقر در در پاسگاه ایشان شناخته و به ایشان می‌گوید که از تهران برای ما تلگراف آمده که شما را در صورت رؤیت بازداشت کنیم ولی سید شما سریع برو و من می‌گویم که تلگراف دیر به دست ما رسید، و بدین وسیله در آخرین لحظه موفق به خروج از ایران می‌شوند.

لذا ایشان سابقه بسیار درخشانی در فعالیت انقلابی داشتند، و بر همین اساس ایشان از حضور حضرت امام خمینی رضوان علیه در نجف اشرف بسیار خرسند بودند، و از اولین کسانی بودند که تعدادی وسیله نقلیه را آماده تا که طلاب برای استقبال از امام به منطقه خان النص» بروند، و پس از ایشان دیگر مراجع نیز هرکدام تعدادی وسیله نقلیه را تهیه و در اختیار طلاب قرار دادند.

ارتباط بسیار صمیمی میان مرحوم جد بزرگوار و حضرت امام از لحظه ورود به نجف آغاز گشت، و اولین مرجعی که به دیدار امام بعد از رسیدن به نجف اشرف رفت مرحوم آیت الله العظمی سید عبد الله شیرازی بودند، و آخرین دیدار وداع با مراجع نجف قبل از بازگشت به ایران بر اثر فشارهای بعثی ها نیز با امام خمینی رضوان الله علیه بود، که مرحوم والد می‌گفتند: پس از خروج مرحوم جد حضرت امام ایشان را ابقا می‌کنند و می‌گویند: درست است که وقت نماز است و من مقید به حضور برای اقامه جماعت هستم و تعدادی از افراد منتظر من هستند و هیچ وقت و در هیچ شرایطی نماز اول وقت را تاخیر نیانداخته‌ام لیکن به علت اهمیت موضوع این کار را می‌کنم، سپس مشروحاً شرایط ایران و امکان سوء استفاده رژیم از موقعیت مرجعیتی مرحوم آیت الله شیرازی را بیان نموده و ایشان را شخصاً مکلف به همراهی و عدم جدایی از مرحوم جد نمودند تا که مانع تأثیر بعضی از نزدیکان در تصمیمات ایشان شوند.

و پس از استقرار در مشهد مقدس یک بار که بطور قاچاق من ایران آمدم و قبل از آن امام رضوان الله علیه را مطلع نمودم ایشان پیام مهمی را توسط اینجانب برای ایشان ارسال کردند، و من هم پیام امام را به مرحوم جد ابلاغ نمودم.

لذا مؤکداً می‌گویم که ارتباط بسیار صمیمانه میان مرحوم حضرت امام رضوان الله علیه و مرحوم آیت الله العظمی سید عبد الله شیرازی از بدو ورود امام به نجف اشرف تا آخرین لحظه حیات ایشان در سال ١٣٦٣ مستحکم بوده، و پیام ها توسط مرحوم حاج احمد آقا از سوی امام به ایشان انتقال می یافت و هرگونه نظراتی که مرحوم جد ما داشتند نیز به راحتی به ایشان می رسید و با احترام کامل از آن استقبال می نمودند.

نحوه تعامل مراجع وقت نجف از جمله آیات: سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی وسید ابوالقاسم در خویی با امام چه فراز وفرودهایی داشت؟

بسیار سخت است که شرایط آن دوران را بیان نمود، چون که تحولات در طول زمان و چرخش در موضع‌گیری ها و وفات و شهادت بسیاری از افراد برای بنده که شاهد خیلی از ظلم‌ها به حضرت امام بودم کار را مشکل می‌کند لذا نمی‌خواهم به تفصیل مطالبی را بیان کنم، فقط یک مورد را عرض می‌کنم تا به اختصار فضای مخالفت با امام برای شما و خوانندگان روشن شود.

طرفداران امام رضوان الله علیه درصدد بودند که فرصتی بدست آید تا که تصویر همه مراجع مذکورین در سؤال شما و حضرت امام در یک قاب قرار گیرد، و در مجلس ختم یکی از علما بنام سید جواد تبریزی رحمة الله علیه در مسجد هندی که از مساجد معروف نجف اشرف است این صحنه به وجود آمد و عکسی توسط عکاسی بنام اسدی گرفته شد ولی مخالفین حضور امام در یک قاب با مراجع تقلید نجف و رسمیت گرفتن مرجعیت امام در حوزه نجف اشرف فوراً فیلم تصویر را به زور از عکاس گرفته و آن را در مقابل نور قرار داده و سوزاندند تا مبادا یک سندی وجود داشته باشد گویای قبول کردن حوزه علمیه نجف اشرف مرجعیت امام را در کنار بقیه مراجع عظام تقلید شیعیان.

در نجف برای امام و طیف همراه با ایشان، تا چه حد امکان فعالیت ی وجود داشت؟

قبلاً نیز عرض کردم فضای نجف علیرغم سابقه انقلابیش در مقابله با استعمار انگلیس، در دوره اخیر در رکود کامل قرار و نگاه صد در صد منفی نسبت به هرگونه فعالیت ی داشت، و به علت اینکه کشور ایران را تنها کشور شیعی می دانستند، و شاه ایران را تنها شاه شیعه می پنداشتند لهذا نسبت به هرگونه فعالیت بر ضد رژیم شاه حساسیت شدید و ویژه ای نشان می دادند، و نیروهای نفوذی ساواک نیز شبانه روز تلاش می‌کردند شایعه های مختلف علیه امام و نهضت ایشان ساخته و در سطح حوزه و میان طلاب و فضلا و حتی مراجع پخش کنند، و متاسفانه تا حد زیادی در توطئه شان موفق بودند و در اوج حرکت امواج خروشان مردم ایران فضای نجف بیشترین محدودیت را نسبت به امام داشت تا جایی که امام به جای اقامه نماز جماعت در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی در منزل خود و با حضور تعداد اندکی فریضه مغرب و عشا را ادا می کردند.


و در آن ایام که اتفاقاً این جانب با گذرنامه جعلی که متداول بین تمام مبارزین بود به نجف رفته بودم و آن روز اتفاقاً سفارت ایران در بغداد برنامه‌ای را تهیه دیده بود تا که مجموعه کارمندان و وابستگان به ارگانهای ایرانی در حرم امیر المؤمنین علیه السلام تجمع کرده و پس از مراسم زیارت برای شاه دعا کنند و از این مراسم فیلمبرداری کنند، همان تعداد محدود از طرفداران حضرت امام مطلع شده و در حرم بطور متفرقه حضور یافتند و شاهد سناریو بودند و پس از قرائت زیارت امین الله و به مجرد اینکه دعا برای شاه را شروع کردند از سوی این چند نفر مورد حمله قرار گرفتند و مراسم آنان ناتمام ماند، ولی من وقتی از یکی طلاب در آغاز ورود به نجف سؤال کردم چه خبر، او در پاسخ گفت امروز طرفداران آقای خمینی هتک حرمت امیر المؤمنین کردند و افرادی که مشغول زیارت بودند را مورد هجوم قرار دادند. و حتی توسط بعضی نیز تهمت کمونیستی یا ارتباط با کمونیست‌ها را به شخص امام رضوان الله علیه یا مرتبطین به ایشان می زدند.

و برای همین باید این خاطره ها برای نسل جوان جدید که دشواری‌های دوران قبل از پیروزی انقلاب را نمی‌دانند بطور مفصل از سوی همان تعداد بسیار محدود پیروان امام در نجف اشرف در مناسبت های گوناگون گفته شود تا که تازه به دوران رسیده‌ها امام رضوان الله علیه را مصادره ننمایند، و خود را امام شناس و تعیین کننده معیارهای خط فکری امام و وارثان حقیقی آن شخصیت استثنائی تاریخ قرار ندهند، همانطور که در تاریخ صدر اسلام نیز مؤمنین بعد الفتح و حتی منافقین با فضا سازی توانستند امیرالمؤمنین و اهل بیت نبوت علیهم السلام را در نظر مردم کوچک و با فضلیت سازی افراد کوچک و منحرف را امیر المؤمنین و در تاریخ قهرمان وانمود نمایند و خود را وارث حقیقی و مشروع رسول الله (ص) تثبیت کرده و روش بدعتی خود را اسلام حق و اصیل جلوه دهند.

از زمینه ها و چگونگی هجرت امام از نجف چه خاطراتی دارید؟

من در پاسخ به سؤال قبل مقداری از شرایط بسیار سخت امام و یارانشان در نجف هم زمان با اوج گیری نهضت در ایران بیان کردم. و ضمن توافقات قرارداد الجزایر میان رژیم شاه و رژیم بعث و بر اثر فشارهای رژیم شاه بر رژیم عراق برای توقف یا محدود کردن فعالیت‌های امام نماینده‌ای از سوی رژیم بعث خدمت امام رسیده و ایشان را از ادامه فعالیت ی بر حذر می‌دارد، ولی در پاسخ امام قاطعانه می‌گویند این تکلیف من است و من باید ادای تکلیف نمایم و اگر موافق نیستید من از کشور شما خارج می‌شوم.


و پس از آن با مرحوم آیت الله سید عباس مهری که از علمای بزرگ و مورد احترام کویت بود تماس گرفته شد و ایشان که تابعیت کویت را داشت دعوتنامه برای امام می فرستد و فرزند ایشان سید احمد مهری با اتومبیل خود به نجف آمده و ایشان را سوار نموده و به سوی کویت حرکت می‌کند، و بعد از خروج از عراق و زده شدن مهر ورود به کویت در گذرنامه امام بدون توجه به شخص ایشان چون اسم فامیلی ایشان در شناسنامه و گذرنامه مصطفوی بود و نیز اتمام مراحل، ایشان ناگهان تصمیم بر پیاده شدن از اتومبیل را می گیرند، لیکن همراهان خواهان مقداری صبر تا خروج از محوطه را خواستار شدند، لیکن امام متقاعد نشدند، و بمجرد اینکه امام پیاده شدند و نیروهای امنیتی کویتی ایشان را شناختند گذرنامه ایشان را خواسته و مهر ورود را باطل و ایشان را دوباره به عراق بازگرداندند.

و پس از بازگشت به شهر بصره و تصمیم قطعی بر عدم بازگشت به نجف، حضرت امام و با م مرحوم حاج احمد آقا به دنبال مقصد و کشوری می‌گشتند که احتیاج به ویزا نداشته باشد و ضمناً کسی آشنا نیز در آنجا باشد، فرانسه انتخاب شد و برای آن مقصد از راه ژنو بلیط تهیه شد و امام و مرحوم احمد آقا و مرحوم فردوسی پور سوار هواپیما شدند و حرکت بسوی پاریس، ولی دو نفری که در پاریس حضور داشتند و امام را می شناختند یعنی ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زاده خبری از حرکت امام نداشتند و امکان رساندن پیامی در آن زمان نبود، لذا مرحوم فردوسی پور از توقف هواپیما در ژنو برای سوختگیری استفاده نموده و به بهانه مشکل قلبی برای لحظاتی از هواپیما پیاده شده و طی تماسی به آنان اطلاع می‌دهد، و با رسیدن امام و همراهان به فرودگاه پاریس هردو خود را به فرودگاه رسانده اما بنی صدر با راننده آمده و وی در ماشین مرتب حرکت می‌کرده تا از سوی پلیس راهنمایی جریمه نشود ولی قطب زاده اتومبیل خود را در پارکینگ فرودگاه پارک می کند، اما کسی که گذرنامه امام را برده و با سرعت مهر ورود را بدون حضور شخص امام زده و گذرنامه را آورده قطب زاده بود لیکن بنی صدر که خود بطور ثابت مقیم پاریس بود نیز بطور سریع منزلی نزدیکی منزل خود در منطقه کاشان که صاحب آن آقای غضنفر پور نام داشت و یکی دوستانش بود را تهیه و آماده کرده بود، و به مجرد خروج امام از فرودگاه راننده اتومبیل بنی صدر رسید و سریعاً امام سوار شده که مبادا اینجا هم مثل کویت شناسایی شوند، و اینجا مرحوم احمد آقا خود به اینجانب گفت: من دلم برای قطب زاده سوخت که زحمت را برای تسریع اجراءات ورود را او کشید ولی بهره برداری از آن بنی صدر شد، لذا به امام گفتم من با آقای قطب زاده می‌آیم.

لحظه وصول امام به منزل تهیه شده خبر میان دانشجویان منتشر شد و سر از پا نشناخته برای دیدار با امام شتافتند، و این رفت و آمد ها با پاسی از شب ادامه داشت، و به علت اینکه پله‌های ساختمان چوبی بود و باعث ایجاد سر و صدا و مزاحم آرامش همسایگان شده بود آنها به پلیس تلفن زدند و پلیس حاضر شد و فقط آنجا دولت فرانسه اطلاع پیدا کرد که امام در پاریس حضور یافته اند، و امام نیز به علت ایجاد مزاحمت برای همسایگان سریعاً خواستار تغییر محل ستشان شدند که به روستای نوفل لوشاتو و در منزل یکی از ایرانیان بنام دکتر عسگری مستقر شدند، و از آن زمان اسم این روستا با اسم امام و شهره آفاق گردید.

 

شما چگونه در نوفل لوشاتو به امام ملحق شدید و از روزهای اولیه حضور امام در آن دهکده و نحوه تعامل ایشان با مردم وجوانان آن منطقه چه خاطراتی دارید؟

راستش وقتی فهمیدیم که امام از ورود به کویت منع شده اند، یکی از گزینه ها انتقال ایشان به لبنان بود، چون یک کشور محوری در منطقه عربی بود ولی می بایست اول سوریه می آمدند، لذا این جانب و آقای محتشمی و هادی غفاری که آن زمان در لبنان بود و نیز علی جنتی خود را به فرودگاه رساندیم و منتظر یک پرواز که از بغداد می آمد بودیم و چون نمی توانستیم اسم امام را بیاوریم تا آخرین نفر منتظر ماندیم شاید امام جزو مسافرین این پرواز باشند، ولی خبری نشد.

پس از بازگشت به محل ست در شام متوجه شدیم ایشان به پاریس رفته اند لذا سریعاً آقاً محتشمی و بعد از آن نیز بنده و نیز آقای غفاری به پاریس رفتیم و از اولین کسانی بودیم که در خدمت امام قرار گرفتیم.

لیکن اینجانب در رفت و آمد بین پاریس و سوریه و لبنان بودم تا که دوستان خبرنگار لبنانی که با اکثرشان ارتباط داشتم را مطلع و برای مصاحبه با امام به نوفل لوشاتو راهنمایی نمایم، و بر اساس ضرورت همیشه خودم را از فضای تصویری دور می‌کردم تا که شناخته نشوم و مشکلی در رفت و آمدم پیش نیاید، و حتی وقتی بعضی از بستگان خانواده سؤال می‌کردند این مدت کجا بودی اگر از راه فرودگاه بیروت سفر کرده بودم می‌گفتم طرف جنوب لبنان بودم چون فرودگاه جنوب بیروت است، و اگر از فرودگاه دمشق سفر کرده بودم می‌گفتم طرف بقاع و بعلبک بودم چون حتماً از آنجا باید عبور می‌کردم، تا روزی اتفاقاً تصویری از اینجانب در تلویزیون در کنار امام پخش شد و برادر خانواده رؤیت می‌کند و آنجا متوجه می‌شود که من در پاریس حضور دارم.

اما دولت فرانسه که در مقابل انجام شده قرار گرفته بود، و امام بطور قانونی وارد شده بودند و اخراج ایشان پی آمد هایی داشت، و به علت حضور جمعیت کثیری از مردم ایران در محوطه سفارت فرانسه در تهران و اهدای گل و تشکر از کشور فرانسه جهت پذیرایی از امام دیگر کاری ساخته نبود، و فقط نماینده دولت فرانسه به امام اعلام کرد که شما حق فعالیت ی ندارید، و حضرت امام در پاسخ گفتند من فقط برای دوستان حاضر بعد ادای نماز صحبتی می‌کنم که برای آنان ابعاد این کلام مفهوم نبود، و مانعی نداشتند، غافل از اینکه این سخنان در حضور تعداد بسیار اندک بود لیکن مخاطبین واقعی آن میلیون‌ها انسان در سرتاسر ایران بوده است، و پس از پایان صحبت امام که توسط یک دستگاه ضبط صوت معمولی ضبط می‌شد از راه تلفن موجود در منزل محله کاشان و با وسائل ارتباط بسیار معمولی و سخت به ایران مخابره می‌شد، و آنجا تکثیر و مردم شهرهای مختلف استماع و بر اساس آن رهنمودها حرکت می‌کردند، و حتی یک روز من و یکی از دوستان بنام آقای صداقت رفتیم مغازه ای و از او پرسیدیم نوار ضبط صوت داری گفت آری چند تا می‌خواهید، و تمام تصور او این بود که یک یا دو نوار می‌خواهیم، لیکن ما پرسیدیم چند تا داری؟ و او گفت ٢٠ تا دارم ما هم گفتیم همه را بیاور، و او با تعجب نگاه کرد که ٢٠ نوار بسیار زیاد است و او تصور نمی‌کرد این تعداد به این زودی و یکجا بفروش برسد.

به هر حال این تعداد را خریدیم و آقای صداقت تعدادی از سخنرانی های امام را ضبط کرده و دوباره نوارها را در نایلون خود قرار داده و هیچ نشان نمی‌داد که استفاده ای شده است و یکی از مسافران به ایران مجموعه نوارها را به عنوان نوار خام همراه خود به ایران برد و آنجا تکثیر و میان مردم توزیع شد.

مردم آن روستا هم در روزهای اول متوجه حضور یک میهمان استثنائی نشدند، چون اول صبح می‌روند سر کار و آخر روز به منازل باز می‌گردند، لیکن با هجوم خبرنگاران و دانشجویان از سراسر اروپا و انعکاس اخبار در وسایل خبری فرانسه از حدوث رخداد ویژه با خبر شدند.

نخستین مصاحبه رسمی امام با یک رومه مهم اروپایی با مجله تایمز لندن تا آنجا که نامش را یاد دارم، و رئیس تحریریه آن رومه با اتومبیل روزرایس و با لباس بسیار شیک به خانه محله کاشان مراجعه می‌کند.

اتفاقاً یکی برادران عزیز و ون عاشق امام و انقلابی حجت الاسلام املایی، که در روزهای نخستین پیروزی در راه تهران قم تصادف کرده و به رحمت خدا رفت، در آنجا و بدون لباس در کنار تلفن نشسته بود و هیچ توجهی به آقای رئیس تحریریه نمی‌کند.

آقای رئیس تحریریه با عصبانیت می‌گوید: شاه ایران بیشترین احترامات را برای من انجام می‌دهد، و شما این طور برخورد می‌کنید؟. مرحوم املایی نیز با کمال آرامش پاسخ می‌دهد: و ما هم برای همین انقلاب می‌کنیم که شاه ما در مقابل شماها اینطور ذلیل نباشد، ولی او چون دنبال انجام مصاحبه با امام بود کوتاه آمد و مرحوم املایی به او شرط کرد که شما همراه دانشجویان و نه با اتومبیل رورویس خود بلکه در اتومبیل فولکس واگنی که جهت انتقال دانشجویان جدیداً خریداری شده بود به نوفل لوشاتو رفته و سخنرانی امام را ضبط و ما آنرا ترجمه می‌کنیم و شما آنرا به عنوان مصاحبه و عکس امام پشت جلد قرار می‌گرد، و تمام این شروط را پذیرفته و همراه جمع کثیری از دانشجویان که اتفاقاً آن روز حضور پیدا کرده بودند به نوفل لوشاتو رفت و امام در جریان فرار گرفتند و سخنرانی شان را طوری انجام دادند که باصطلاح پاسخ های این خبرنگار هم باشد، و این سخنرانی ترجمه شده و در اختیار این رئیس تحریریه قرار می‌گیرد و او نیز طبق شرط عمل می‌کند، و زمانی که این باصطلاح مصاحبه در لندن چاپ می‌شود از طرف مقامات فرانسه اعتراض می‌شود که شما بر خلاف تعهدتان عمل کردید، لیکن جواب این بود که این آقای رئیس تحریریه متن سخنرانی امام را به عنوان مصاحبه چاپ کرده ولی مصاحبه‌ای بعنوان واقعی انجام نگرفته و تعهد نقض نشده است که از همین وقت دیگر راه مصاحبه‌ها باز شد و خبرنگاران سراسیمه روانه نوفل لوشاتو شدند و روزانه امام با ١٠ یا بیشتر از خبرنگاران رسانه های مهم جهانی گفت‌وگو می‌کرد و پس از آن نیز شخصیت ها از ایران و سرتاسر دنیا درخواست ملاقات با امام را می‌دادند که به علت رفت و آمد اینجانب به لبنان و سوریه گاهی در بعضی از ملاقات‌ها در محل حضور نداشتم.

امام چند ملاقات مهم ی با رهبران برخی گروه‌های ملی گرای ایرانی از قبیل مهندس مهدی بازرگان و دکتر کریم سنجابی داشتند. از حاشیه و متن این دیدارها چه نکاتی به خاطر دارید؟

همانطور که عرض کردم الان بدرستی یاد ندارم که آن روز در نوفل لوشاتو بودم یا نه یا اصلاً در پاریس حضور داشتم یا نه، چون کار ترجمه تمام پیام ها و سخنرانی ها و مصاحبه های امام به زبان عربی با من بود، که می بایست پس از انجام آنها را خودم تایپ کرده و چاپ می‌شد و برادران دیگر توزیع را انجام می‌دادند و نیز بعلت برنامه ریزی برای تعلیمات نظامی و غیره تعدادی از جوانان مبارز ایرانی در لبنان نزد گروهای فلسطینی با همکاری مرحوم شهید محمد منتظری و شهید محمد صالح حسینی می بایست در لبنان حضور می داشتم.

ولی درست به یاد دارم که کریم سنجابی مردم را به راهپیمایی در روز شنبه در همان ایام دعوت کرد و سریعاً امام دعوت به تظاهرات در روز چهارشنبه همان هفته نمودند که در نتیجه دعوت روز قبل لغو و همگی به دعوت امام تظاهرات کردند، بعضی در آن وقت که هنوز یقینی برای رسیدن به پیروزی وجود نداشت برایشان تعجب شد که چرا امام و بدون مناسبت خاصی دعوت به تظاهرات کردند، وقتی از ایشان سؤال شد ایشان در پاسخ گفتند: برای اینکه اگر مردم آماده، به دعوت ملی گراها به خیابان ها بریزند فردا آنها ادعای محبوبیت مردمی می‌کنند و تصاویر تظاهر کنندگان را سند نشان می‌دهند و برای خود سهم می‌خواهند، و من با این کار این فرصت سوء استفاده از عواطف مردمی را از آنها گرفتم.

و نیز اصرار داشتند که برگه ای بر دیوار منزل چسپانیده شود با خط بزرگ و خوانا که امام سخنگو ندارند، تا که بعضی از افرادی که آنجا حضور داشتند امثال ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی و غیرهم نتوانند مطلبی به رسانه گفته و آن را منتسب به امام کنند، و یک روزی که به علت باران شدید این برگه افتاده بود امام با حساسیت فرمودند سریعاً یک برگه دیگر الصاق نمایید.

 

ظاهراً شما از نزدیک در جریان دیدار سیدجلال تهرانی با امام و استعفای وی از شورای سلطنت بوده اید. ماجرا به چه شکل اتفاق افتاد؟

بله اتفاقاً در آن زمان من حضور داشتم. ببینید شاه در اواخر می‌خواست از همه فرصت ها برای متوقف کردن نهضت استفاده کند که از جمله تعیین سید جلال تهرانی بود، چون ایشان از رفقای قدیمی امام بوده و سید هم بود، و حتی در دوران کودکی نیز با امام در یک مکتب بودند، و امام رضوان الله احترام خاصی برای دوستان دوران نوجوانی و جوانی و طلبگی خود قائل بودند، لذا شاه امید داشت که ایشان بتواند در فاصله نبود او و ریاستش بر شورای سلطنت امام را متقاعد کند که حرکت خود را متوقف یا از شتاب آن بکاهد، و بر همین اساس پس از خروج شاه آقای تهرانی از امام درخواست ملاقات نمود، لیکن امام فرمودند: تا از شورای سلطنت استعفا ندهد او را نمی پذیرم، و پس از مذاکرات و بعد از اینکه شرایط او را مجبور به نوشتن استعفا نامه کرد، او به پاریس آمده و متنی را آماده نموده بود و به نوفل لوشاتو آمد و او را به مرحوم احمد آقا نشان داد لیکن در آن متن نام. از امام نیامده بود و اشاره ای به عدم مشروعیت رژیم شاهنشاهی نکرده بود، و چون خود استعفا تحول مهمی بود و معلوم نبود که آیا سید جلال تهرانی راضی به این دو اضافه خواهد شد یا نه، لذا مرحوم احمد آقا از استعفا نامه کپی گرفته که در صورت عدم رضایت آقای تهرانی و شاید عقب نشینی از اصل استعفا سندی در دست باشد.


پس از آن مرحوم حاج احمد آقا به همراه سید جلال به یکی از کافه رستوران های اطراف رفتند و آنجا مرحوم احمد آقا به وی گفت امام این استعفا نامه را کافی نمی‌دانند و تنها با قید عدم مشروعیت نظام شاهنشاهی و اینکه طبق نظر امام خمینی این استعفا نامه تنظیم و تقدیم می‌شود، در یک لحظه آقای تهرانی مقداری عصبانی میشود ولی مرحوم احمد آقا او را آرام می‌کند و در نتیجه به این شرط قبول می‌کند که تقدیم فقط در حضور امام و بدون پوشش خبری انجام شود، که مرحوم احمد آقا موافقت می‌کند و در آنجا متن مطلوب با خط نستعلیق شکسته زیبا توسط خو د سید جلال تهرانی نوشته و به سید احمد خمینی تسلیم می‌شود و با هم عازم بیت امام می‌شوند ولی به مجرد اینکه به محوطه منزل امام می‌رسند با هجوم خبرنگاران مواجه می‌شوند که با ناراحتی آقای تهرانی می‌گوید این چی است؟ و مرحوم احمد آقا می‌گوید من و شما با هم بودیم و من نقشی در احضار خبرنگاران نداشتم، ولی کار از کار گذشته و در نتیجه آقای تهرانی خدمت امام رسیده و متن استعفا نامه را قرائت می‌کند و امام آن را می پذیرند، و بدین ترتیب نظام شاهنشاهی ٢٥٠٠ ساله پایان می یابد.

نگاه امام به چهره‌هایی از قبیل: ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی که عملاً به عنوان برخی اطرافیان ایشان در نوفل لوشاتو مطرح بودند چگونه بود؟

من قبلاً عرض کردم که امام رضوان الله علیه وقتی عازم فرانسه شدند و در آن شرایط بسیار سخت در پاریس به جز بنی صدر و قطب زاده کسی وجود نداشت که از امام استقبال کند، و دکتر یزدی نیز بطور اتفاقی بر حسب قولی به نجف رسیده و همراه امام عازم پاریس می‌شود، و اجباراً آنها در کنار امام قرار می‌گیرند، و در آن دوران غربت برای ارتباط با جهان و وسائل ارتباط جمعی کسی دیگر وجود نداشتً، لیکن از همان اول امام اعلام نمودند که کسی سخنگوی ایشان نیست، و اتفاقاً در چند مورد بین اینجانب و قطب زاده مثلاً بر انتخاب عبارت ترجمه اختلاف نظر پیدا می‌شد و نظر من مقبول امام می‌شد، و روزی که من آنجا نبودم کسی یک پیام امام را ترجمه به عربی نمود و عبارت مستضعفین وارده در متن پیام امام را به کادحین ترجمه کرد، که امام آنرا خط زده و دوباره مستضعفین را نوشتند، و فرمودند دیگر ایشان ترجمه نکند و فقط اینجانب ترجمه را انجام دهم.

ولی افراد مذکور تلاش هایی داشتند برای باب الخمینی» معرفی کردن خود، که از جمله قطب زاده این نگاه را در رابطه با مقامات الجزایر تاحد زیادی تثبیت کرده بود، لذا وقتی نماینده رئیس جمهور وقت الجزایر هواری بومدین آمد برای دیدار با امام و ابلاغ پیام او اول از من پرسید آقای قطب زاده کجاست، و من وقتی متوجه شدم که نماینده رئیس جمهور الجزایر هست سریعاً توسط مرحوم آقای فردوسی پور به امام خبر رساندیم و ایشان با دیدار موافقت نمودند و من به همراه او به خدمت ایشان رسیدیم و ایشان پیام بومدین را ابلاغ و من ترجمه کردم و خارج شد و رفت، دقایقی بعد آقای قطب زاده آمد و پرسید کسی سراغ من را نگرفت؟ که به او پاسخ دادم نماینده رئیس جمهور الجزایر آمد و ملاقات کرد و رفت. او از اینکه تصویر باب الخمینی او نزد مقامات الجزایری شکسته شد بسیار عصبانی بود.

یکی از واپسین روزهای حضور امام در نوفل لوشاتو و خداحافظی ایشان با اطرافیان و ساکنان این دهکده چه خاطراتی دارید؟

در یکی از روزها مرحوم شهید مهدی عراقی را امام خواسته و به وی می‌گویند یک منزلی برای خانواده در تهران در محدوده میدان توپخانه (میدان امام خمینی) تهیه کنید. شهید عراقی با تعجب آمد و گفت: این درخواست امام بی معنی نیست و در صدد تماس با تهران بود برای این امر که دوباره او را صدا کردند و به وی گفتند من می‌خواهم بروم به ایران. شهید عراقی به ایشان گفت: هنوز وضع ایران مساعد نیست و اوضاع نابسامان را برای امام شرح داد، ولی امام فرمودند: آقای کارتر می‌گوید رفتن صلاح نیست، و نماینده شاه مراکش ملک حسن آمده و می‌گوید رفتن صلاح نیست، و نماینده پادشاه اردن ملک حسین آمده و می‌گوید رفتن صلاح نیست، و من یقین دارم آنها صلاح من را نمی خواهند، لذا تصمیم گرفتم در اسرع وقت به ایران بروم.

 


شهید مهدی عراقی در جمع محدود اطاق کوچک تلفن گفت: من از روزی که با امام آشنا شدم همیشه چیزهایی را که امام گفتند اول برای ما قبولش سخت است ولی بعداً می بینیم نظر ایشان درست بوده و این بار نیز من تسلیم نظر امام می‌شوم. جالب است که پس از پیروزی و چند روز قبل از شهادتش در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی او را دیدم و این مطلب او را به وی یادآوری کردم و گفت این هم مثل بقیه، باورش برای ما سخت بود و نظر امام صحیح بود.

و مرحوم شهید عراقی و صادق قطب زاده جهت اجاره یک هواپیما که ریسک سفر به تهران را بپذیرد تماس‌ها را آغاز کردند، و شرکت ایر فرانس موافقت نمود، و مبلغ توسط شهید عراقی پرداخت شد، لیکن بر اثر فشارها و به ادعای اینکه ممکن است به هواپیما اجازه فرود ندهند و باید سوخت اضافی بردارد اصرار بر محدود کردن همراهان امام کرد، که بسیاری توفیق همراهی امام را پیدا نکردند.

امام رضوان الله علیه اعلام کردند من فقط هزینه سفر خود و احمد را می پردازم، و هرکس قیمت تعیین شده از سوی عراقی و قطب زاده را بابت هزینه بپردازد، و فقط ایشان استثناءً هزینه اینجانب را متقبل شدند.

فضای حاکم بر حاضران قبل از حرکت بسوی فرودگاه بسیار معنوی بود، و برای مثال عرض کنم که دکتر مکری که بعد از پیروزی سفیر ایران در مسکو شد گفت: من غرب زده هستم و ٢٥ سال است در فرانسه زندگی می‌کنم و زندگی را بسیار دوست دارم ولی اگر بنا هست بمیرم مردن از این زیباتر تصور نمی‌کنم و با امام می‌روم و مخاطره را با شوق قبول می‌کنم.

ناگفته‌های یونسی از پرونده کرباسچی، قتل‌های زنجیره‌ای، شنود و پرستوها قسمت دوم

ناگفته‌های یونسی از پرونده کرباسچی، قتل‌های زنجیره‌ای، شنود و پرستوها قسمت اول

ابوالفضل توکلی‌بینا :بی‌شک چهار ماهی که امام در پاریس بود به کل دوران مبارزه می‌چربید

امام ,ایشان ,مرحوم ,الله ,نجف ,سید ,و در ,پس از ,مرحوم آیت ,آیت الله ,با امام ,امام خمینی رضوان ,یونس اردبیلی دستگیر ,روانه زندان می‌گردند ,تعدادی وسیله نقلیه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

trinkecyto علم رباتیک تصمیم کبری Sunset ewunohsa caqualebme نماز معراج مومن بافت تاریخی و معماری دزفول باشگاه پهلوان تکاب فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ...